بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
یک اتفاق خوب به اندازه ی غروب تاراج یک مترسک و هر بار یک کلاغ زیباترین گناه من اینجا جهنم است از دور دست حادثه ماری مرا گزید با تیک تاک قلب تو من کوک می شوم
داغ از تنور سینه ی تب کرده ی جنوب
از من نمانده هیچ جز تکه های چوب
من متهم به عشق تو، یک اتهام خوب
زهری که بی تو در تن من می کند رسوب
حالا که رفته است همه ی لحظه های خوب
نوشته شده در شنبه 88/9/28ساعت
1:6 صبح توسط نازنین نظرات ( ) |
Design By : Pichak |